خنده بازار | ||
کلمات قصار به نام خدای پس فردا شروع میکنم، بنام خدای لطف پس فردا، آن خدائی که انسان پس فردا و آینده مظهرش خواهد بود
اما انتظار چیست؟ انتظار بازگشت خدای لطف در تاریخ
اگر حجاب از روی اشیاء برداشته شود، انسان میرود به آسمان بعد به اسماء، بعد به خدای پریروز و پس فردا
توحید حقیقی نمیتواند از محبت جدا باشد
من ماهیت را بردم به اسماء و اسماء را تاریخی کردم و فوق وجه قرار دادم.
من امروز و فردا را در افق پس فردا مطرح میکنم
زود آمدهام ، فلسفه من تعلق به پس فردا دارد
حوالت من : گامی به واپس ، به زمان پریروز ، اما پریروز محال است ، پس فردا ممکن
در آخرالزمان مددی که برای من رسیده است سی سال از نو خواندن کلمات است
راه من راه زبان است
برای من این توجه هست که در این عصر آشفتگی با خود آگاهی ای که از من بر میآید به معنی لغوی الفاظ بروم که فراموش شدهاند
از اول مشروطه کسی که خودآگاهی پیدا کرده من هستم
من فلسفه را با فلسفه رد میکنم
ازفلسفه تاریخ گذشتم به علم الاسماء تاریخی
انسان موجودی است در کشاکش میان حصول و حضور که تاریخی است
انسانی که شخصیت دارد، یعنی ذاتش متعالی از وجودش است
انسان در هر دوره از تاریخ مظهر اسمی است
ما نامیدار اشیاء هستیم
انسان فرشته نمیتواند شد ، حیوان هم نمیتواند شد ، اصلا این وضع تراژدی حیات انسان است
ذات انسان را میشود تعریف کرد به "موجودی که در کشاکش مفهوم و معناست"
آزادی حقیقی گذر از علم حصولی عللی و علم حضوری افزاری است
جز انسان ، هیچ موجودی تاریخ ندارد
در تفکر حضوری سه بعد متداول زمان وحدت پیدا میکند
در پایان تاریخ زبان تفکر نمیتواند در همه باشد
مساله اساسی در حکمت " نسبت انسان با زمان " است
از غربزدگی می توان با خودآگاهی و دل آگاهی گذشت
خودآگاهی با فلسفه از این جهت درست است، با فلسفه ببینید فلسفه شیطان زده یعنی چه
متاسفانه به یک اعتبار و خوشبختانه به اعتبار دیگر، زمان طرح فلسفه نیست
مخالفت با متافیزک بدون خودآگاهی ، دنباله اش متافیزیک است
در این عصر خدا هم تکنولوژیک شده است ، تکنولوژی را نمیتوان یکباره رد کرد
نمیشود سیاست و هنر و فلسفه را از هم جدا کرد
حضور خودبنیادانه عارفانه ، کمال نیست انگاری است
هنر جدید نیست انگاری مطلق است.
شعر نو ، گسستن از حقیقت دیانت مقدس اسلام است
حوالت چنین آمد است که اکنون قرب شاعر و فیلسوف و هنرمند همه با خودش و اشیاء است و فراتر از سوژه و ابژه نمیرود
خدائی که در فلسفه اثبات میشود متعالی نیست و این اغلب فراموش میشود
خدا متعالی است از اینکه به معنی متداول لفظ وجود داشته باشد
آن خدائی که انسان را میبرد به امپریالیسم خدا نیست ، قهر و غضب خداست
فطرت پریروز و پس فردا در زندگی ما همواره آلوده میشود.
کین توزی حوالت تاریخی جهان است
این محیط زیست اصلی انسان که دل انسان است ، آلوده است
آیا بدون ایمان به غیب میشود عدالت را به جامعه آورد ؟ من میگویم نمی شود
انسان در پایان تاریخ از افق انقلابی نگاه میکند و بر روی جهان امروز خنجر میکشد
رفع این مظلمه پرسش میخواهد از حوالت دیروز و امروز و فردا
روزگار ما روزگار عسرت است و خنده غافلانه
بشر در موقفی از تاریخ است که در آن خدای حقیقی غائب است
ما در دامگه عوارض این جهانیم
حقوق بشر یعنی حقوق نفس اماره با قطع نظر از دین ، حتی دین جدید
این آزادی که از آن دفاع میشود ، آزادی از خدای پریروز و پس فردا و بندگی نفس اماره قرن هجدهم است
اکنون تصوف فقط تصوف نظری است ، آن تصوف عملی صدر اسلام رفته است
نیست انگاری اصل ذات خود را هست و حقیقت پریروز و پس فردا را نیست می انگارد
از آنجا که خدای پریروز و پس فردا مستور است، هسته مرکزی جامعه بشری که خانواده است از پای بست ویران است
جهان امروز در عین حالی که جهان فرار شتابان از حقیقت است ، آثاری از حقیقت نیز در همه جا هست
صدر تاریخ ما ، ذیل تاریخ غرب است.
ما از فروع غربی به اصول غربی نرفتیم
[ شنبه 90/2/3 ] [ 7:4 عصر ] [ علی ]
|
||
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |